تعقیبات

وجوب حرمت نگه داری —
در آخرین اظهار نظر و بیانیه مقامات سرزمین های جنوب خلیج فارس و برخی از جزایر ، مجدد درباره جزایر سه گانه متعلق به ایران ادعای امارات تکرارشده و این بار تهدید کرده اند که به مجامع حقوقی بین المللی شکایت خواهندبرد.
عجیب است که صبوری ایران و پذیرش مردم این سرزمین در پی نگرفتن حقوق تاریخی و ملی خود، به جای آنکه مقامات این سرزمین ها را خَشنودو سپاسگزار کند ، مدعی کرده است.
اگر نه به تاریخ ده هزارساله فرهنگی ، تمدنی فلات ایران و نه به شش ، هفت هزار ساله آن — با استناد به آثار مکشوفه ، بل به همان تاریخی که اروپایی ها و به ویژه هلن ها به یادگار گذاشته اند رجوع کنیم ، از دو هزار و پانصد سال بیشتر — که نخستین امپراتوری جهان ، از سند تا داردانل و فرای ان تشکیل شد، در اکثر موارد کل خلیج فارسِ “یگانه و دردانه” و سرزمین های اطراف آن ،در شمار سرزمین هایی محسوب می شدند که حکومت مرکزی در فلات ایران بر آن ها حکم می راند.از آن که بگذریم، هنگامی که که با همت سلحشوران ایرآنی ، پرتغالی ها از خلیج فارس اخراج شدند، دولت آن روز انگلستان — که قصد گسترش نفوذش در اقصی نقاط دنیا را داشت و از شکست پرتغال خرسند بود، در “عهدنامه مجمل ۱۸۰۸ و عهدنامه مفصل ۱۸۱۲، حاکمیت ایران را بر کل خلیج فارس به رسمیت شناخت.” و عملا تا ۱۸۲۰ ایران همه خلیج فارس را در اختیار داشت.
در سال های پس از آن بود که بریتانیا از ضعف حکومت های مرکزی در فلات ایران سوء استفاده کرد و بخش های عظیمی از آنچه خودش حاکمیت ایران را بر آن مناطق به رسمیت شناخته بود ، تحت سیطره خود درآورد و هنگام بیرن رفتن عملیاتی از خلیج فارس نیز ، هر قطعه را در اختیار قبیله ای قرار داد و حال که ایران ادعایی در مورد هیچ یک از آن نقاط را پیگیری نمی کند، دولتی که عمرش اندکی از نیم قرن گذشته است ، بر مایملک مردم ایران مطامع خود را رها نمی کند!
باید به این برداران یاد آور شد که به جای تکیه به بیگانگانی که دلسوز مرذم منطقه نیستند و به خاطر منافع خویش به اختلاف افکنی میان ساکنان منطقه مشغولند، حرمت برادر بزرگتر در شمال خلیج فارس را نگه دارند که تجربه تاریخ طولانی این منطقه حمایتگری این برادر را به اثبات رسانده و بی شک حرمت نگه داری از سوی آنان — اگرچشم خود را به روی تاریخ نبندند — یقینا واجب است.
میراث مشترک
رییس جمهور محترم ترکیه در سلسله اظهارات علاقه مندانه خویش به میراث مردم منطقه ، اخیرا شیخ الرییس ابوعلی سینا را به فهرست آین علاقه مندی و میراث داری افزوده است.
در این زمینه ، تاریخ گواه است که اشتراک و یگانگی مردم منطقه دربعدازاسلام — که اغلب سلسله های ترک تبار بر آن حکومت می کردند، زبان فارسی از سوی آنان به عنوان زبان دیوانی و زبان ادب و هنر ، نه تنهاپذیرفته شده بود بلکه ترویج هم می شد. رجوع به تاریخ بسیار گویا و کمک کننده است؛ دربار سلطان محمود محفل شآعران فارسی سرای بسیاری بود که شاهکارهای کم نظیری به یادگار گذاشته اند.
این که پدر مولآنا خانواده را از بلخ به قونیه می برد و ساکن دائم آنجامی شود، نشانه دیگری است که مردم این منطقه فرهنگی یگانه ومشترک داشته و البته دارند.
این مهاجرت ها همچنان میان مردم منطقه حتی زمانی که در آناتولی حکومت دیگری و در فلات ایران حکومت دیگری استقرارداشت ، جاری بود از جمله آن ها می توان از میرزاحبیب اصفهانی که در زمان ناصرالدین شاه باحکومت ایران مشکل پیداکرد و در سفری پرمخاطره به ناچار از ایران مهاجرت کرد و به ترکیه پناهنده شد ، نام برد. میرزا حبیب در ترکیه باتوجه به دانش و تجربه بالا مسوولیت اداره معارف این کشور را بر عهده گرفت و تا پایان عمرش در سال ۱۳۱۵ قمری در این منصب و چند عرصه دیگر از جمله در شورای آموزش عالی در ترکیه فعالیت داشت.
این نمونه ها حاکی از آن هست که ازگذشته های دور! یک فرهنگ مشترک همه مردمان این مناطق را به یکدیگرمتصل می کرده است که صدالبته — علی رغم نفوذ ملی گرایی افراطی وارداتی از غرب ، همچنان زنده هست و موضعگیری های گهی گاه رییس جمهور محترم ترکیه در این زمینه ها را باید از تاثیر همین یگانگی فرهنگی دانست به شرطی که شوونیست های تحریک شده در هر دو سمت ، میدان تاثیرگذاری نداشته باشند.