نقل مجلس “فرشتگان سوخته بال”
نگاهی به نمایش «فرشتگان سوخته»
نقل مجلس فرشتگان سوخته بال
شیرین حمزه
حکایت نقل است و مرد نقالی که داستان زندگی خانوادگی اش نقل می شود برای جماعت.او که خودش نقل می گفت حالا ماجرای خودش نقل کوچه و بازار است.دختر نقال پا به پای پدر نقل می گوید و نقل می شنود.سینه به سینه پدر داده و هر آنچه باید بداند از دنیای نقالی دانسته و می داند.اما حیف که زن است و جای زنان در مجلس نقل نیست که اگر باشد پشت پرده است و کارهایی در اندازه های آماده سازی و فراهم کردن لوازم و تجهیزات برای نقال که برود و چانه اش را گرم کند با داستان رستم و سهراب یا زال و رودابه.گناه دیگر دختر قطع نسل است.پشت به پشت پسر زا بودن این خاندان، حالا که به نقال رسیده، دختر دار شده و نسلی که باید بواسطه او ادامه نسل پیدا می کرد، قطع شده و دیگر نقالی از این خاندان بیرون نخواهد آمد و این درد بزرگی برای نقال است.این گناه بزرگی است.همین حس است که دختر را از جایگاه خود بیرون می کند و سرنوشت اش را طور دیگری رقم می زند.خاطرات نقالی و تعزیه خوانی در تکیه دولت و سبزه میدان جایش را به آوارگی می دهد.زن دختر را می بیند و به خانه اش می برد.پری اسمش است اما رسم و مرامش خوش نامی نیست.دختر در چنبره حوادث و تقدیر سر از خانه ای در می آورد که برایش حکم کاخ را دارد.حیران این زندگی است و هیچ نمی داند چه بر سرش خواهد آمد در این وادی تاریکی که هر کس ارابه خود می راند و امید به کمک کسی نیست. تصور آینده ای در میان نشمه های محله جمشید در تصور و باور دختر هرگز نمی گنجد.اما چه کند که داستان پر آب چشمی انتظارش را می کشد.
این چه رسم روزگار است که پای آدم را می کشد و از باغ سر سبز اقدسیه می برد تا محله قلعه.از خاتونی تا خانومی.از خوش نامی به بد نامی.از پاکی به ناپاکی.چرا این ماجرا فقط در این سرزمین اتفاق می افتد؟
داستان اما پیچ دیگری می خورد.سر و کله سیامک پیدا می شود.پسری با عینک و رخت ولباس آدم حسابی ها.با سیبیل و دفتر شعری که هر دفعه چند خط از آن را می خواند و دختر غرق در لذتی می شود وصف ناشدنی.سیامک نشان مردانگی و عشق می پراکند در دل زن.در دل دختری که آرزوهایش را بر باد رفته می بیند و سیامک همان اسب سواری است که آمده تا او را به آرزوهایش برساند.دریغ و درد که چنین نمی شود و زن دوباره درگیر معضلات بیشتری از گذشته خود می شود.سال ها باید بگذرد تا دوران چنین زندگی هایی طی شود و دوران جدید پدید آید.دورانی که ارزش هایش با ارزش های زندگی کنونی مطابقت ندارد.همه چیز باید بسوزد در شعله هایی که گذشته را نابود می کند و دنیایی جدید در پیش روی آدمیان زنده پدید می آورد.سیامک چریک و زندانی می شود.آتش انقلاب محله جمشید را می سوزاند و زن باید از میان خاکستر این آتش ققنوس وار دوباره زنده شود و زندگی از سر گیرد.
در جایی دیگر، دختری دیگر همچون این یکی ، از ظلم و جور زمانه به کابین امیر والا می نشیند که حجره دارد در بازار و تاجر فرش است و زن های زیادی در خانه دارد همه فرمانبر.ظلمی که به هر دو زن می شود از یک جنس است.ظلمی که پایدار نیست اما جسم و روح هر دو را با هم می سوزاند.زنان این دیار در شعله های ظلم مردان می سوزند و هیچ کس هم به فریادشان نمی رسد.سیلی که صورت هر دو را سرخ کرده از یک جنس است.در انتها هم هر دو قربانی همان ظلمی می شوند که در سرتاسر زندگی با گوشت و پوست و استخوان خود احساسش کردند.
فرشتگان سوخته حکایت درد و رنج زنان این دیار است.سرزمینی که برای زنانش نه تنها احترامی قائل نیست بلکه تحقیرش هم می کند.بازی بازیگران در کنار طراحی صحنه و موسیقی زنده همگی ترکیبی ساخته اند تا فرشتگان سوخته نمایشی دیدنی و قابل قبول باشد.
دربارهی نمایش «میشوسووزکی»
یک داستان و تازگیهایش
ذ
نویسنده: اصغر گروسی
کارگردان: پویان عطایی
اینکه بازیگر در مقابل تماشاگر بایستد و ماجرایش را توضیح بدهد؛ واقعهای را مستقیم و چشم در چشم تماشاگر تعریف کند و اینکه احساسات و عواطف شخصیت بازیاش را بدون واسطه، رو به تماشاگر بیان کند، به عملکردهای روایی کدامیک بیشتر نزدیک است؟ درام یا داستان؟ تفاوت عملکرد روایت در درام و داستان چیست؟ چرا در بسیاری از اجراهایی که این روزها میبینیم بازیگران رو به تماشاگر میایستند و داستانی را تعریف میکنند؟ آیا تعریف کردن یک داستان رو به تماشاگر داستانخوانی است یا اجرا؟ یا هردو؟ اگر میتواند اجرا باشد، کیفیت آنرا چگونه میتوان مورد ارزیابی و سنجش قرار داد؟ این پرسشها و پرسشهای بسیار دیگری را میتوان در مورد اجراهایی مثل «میشوسوزوکی» که متکی به روایت مستقیم و شبه داستانی هستند مطرح کرد؟
من معتقدم که عملکرد روایی داستان و درام اساسا متفاوت است و اجرایی که عملکرد روایی داستانی را بهجای دراماتیک انتخاب کرده است، از کیفیت پایینتری در داستان و درامش برخوردار است. این اجرا میتواند ضعفهای درامش را با مولفهها و عناصر دیگری جبران و جایگزین کند اما در مقایسه با اجرایی که یک درام با کیفیت را انتخاب کرده است مسیر دشوارتری در تولید پیشرو دارد.
نمایشنامه «اصغر گروسی» از این منظر دو قسمت دارد. در قسمت و بخش اول بازیگرها شخصیتهای نمایشی را بهصورت مستقیم و در مقابل تماشاگر معرفی و تعریف میکنند. موقعیت را توصیف میکنند و فضاسازی را به شیوهی داستانی انجام میدهند. تنها تفاوت این روایت با نوع داستانیاش این است که در اینجا چند بازیگر همان داستان و توصیف و توضیح و معرفی و فضاسازی را دارند برایمان از بر میخوانند. همین. اینجا ادبیات داستانی کاملا در جنبه دراماتیک اجرا غالب است. درام کیفیت نازلتری دارد. بهعلاوه اینکه پویان عطایی هم تلاشی برای عبور از این رویکرد اجرایی انجام نداده است. بازیگران را رو به تماشاگر قرار داده و به آنها اجازه میدهد تا داستان تعریف کنند.
در بخش دوم «میشوسوزوکی» و آنجا که شخصیت موتورسیکلت هم جان پیدا میکند، روایت داستانی عملکردهایش را تغییر میدهد. از این به بعد شخصیتها در ارتباط با یکدیگر وقایع و رویدادها را روایت میکنند و کیفیت دراماتیک بر جنبههای داستانی روایت میچربد.
این عملکردهای روایت بهطور مستقیم در اجرا دخالت دارند. کیفیت یک اجرا بهشدت تحت تاثیر شیوههای روایتگری درام است. در «میشو سوزوکی» داستانگویی بخش نخست بدون هیچ تمهیدی برای جبران آن در اجرا نه تنها فضاسازی اجرا در نیمهی اول آن دچار اشکال میکند بلکه حتی اجازه فضاسازی در بخش دوم را هم به آن نمیدهد. کارگردانی هم هیچ ترفندی برای خروج از این بنبست ندارد. بنابراین اجرا یکی از مهمترین ویژگیها و کارکردهایش را از دست داده است؛ نمیتواند بهدرستی فضاسازی کند. رویدادها و اتفاقات را بیش از آنکه اجرا کند تعریف میکند. بنابراین کیفیت تئاتریاش تحتتاثیر نوع روایتی قرار میگیرد علیرغم دارا بودن اتفاقات و حوادث، نمایشی نشده است.
ایدههای خوبی هم البته در اجرا وجود دارند که بیشتر بهواسطی همین ضعف قربانی میشوند. طراحی فضا، طراحی حرکت و میزانسن و طراحیصحنه همهگی براساس ایدههای اجرایی جذابی شکل گرفتهاند. هیچکدام اما در طول اجرا کیفیت اجرایی لازم را در ارتباط با هم پیدا نمیکنند. مهمترین دلیل آنهم اینست که فضاسازی به شکل مطلوب آن شکل نمیگیرد.
«میشو سوزوکی» ایده خوبی دارد. داستان خوبی هم دارد. میتوانست تبدیل به یک درام خوب و ساده با لحنی دلنشین و جذاب بشود. اما بخش زیادی از این ویژگیهای مثبت را همین روایت داستانی با عدم شکلگیری فضا در بخش نخست اجرا، از پویان عطایی و گروه خوب بازیگران و همکاران اجراییاش گرفته است.