می‌خواهم شهر محل سکونتم، دسترس‌پذیر باشد

مریم موسوی – از سال 97 تا قبل از کرونا، ما، تیمی که امید به آگاهی‌دادن در مورد دسترس‌پذیری داشتیم، مشغول یادگیری و هم‌زمان اطلاع‌رسانی در مورد این موضوع شدیم. با آدم‌های مختلفی صحبت کردیم و تجربه آن‌ها را به اشتراک گذاشتیم. بعد از شروع کرونا، به واسطه رسیدن انتظارات به کف هرم مازلو، یعنی به نیازهای اولیه، این موضوع را به طور موقت کنار گذاشتیم. البته ماجراهای کلافگی و سختی زندگی در سال 98 هم بی‌تاثیر نبود. موقت را هم امروز کسی نمی‌تواند تعریف کند. نمی‌دانیم تا کی گرفتار کرونا و آسیب‌هایش هستیم و البته بعد از کرونا، زندگی “نرمال” چگونه خواهد بود.
با این حال سعی کرده‌ایم ارتباطمان با دوستانی که در آن مدت همراهمان بوده‌اند را حفظ کنیم. زندگی جریان دارد و نمی‌توان آن را از حرکت انداخت. کرونا باشد یا نباشد، ماجراهای اجتماعی و فشارهای اقتصادی باشد یا نباشد، واقعیت این است که جمعیت زیادی با نیاز ویژه در این دنیا زندگی می‌کنند. آن‌ها که از ویلچر استفاده می‌کنند، آن ها که سالمند هستند یا گروه‌های دارای مشکلات شنوایی و بینایی. و ده‌ها دسته دیگر…
به همین دلیل، وقتی دوستی از من می‌خواهد که در انتشار تجربه‌ای که در شهر محل سکونتش در مورد عدم دسترس‌پذیری داشته است کمک کنم، قطعا کرونا یا هیچ وضعیت دیگری را بهانه نمی‌کنم و حرفش را می‌شنوم، می‌خوانم و به اشتراک می‌گذارم:


● [به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد.
سخنم را با نام خداوند جان و خرد آغاز کردم،برای دعوت از همه مردم به ویژه مسوولین محترم، برای اندیشیدن و خردورزی برای حل مشکلات قشری از جامعه که سالیان سال است با کوهی از مشکلات و کم‌لطفی، هم از طرف هم‌وطنان و هم از طرف دست‌اندرکاران فراموش شد‌ه اند.
من احمدرضا تولّا هستم. فردی ۳۳ ساله، داری معلولیت جسمی — حرکتی خیلی شدید. می‌خواهم قصه‌ای بگویم. قصه‌ایی تلخ و تکراری. قصه‌ایی ۳۰ ساله یا بهتر است بگویم با دردی که حس کرده‌ام، در اصل چهل ساله و یا شاید بیشتر و بیشتر. قصه اولین و ابتدایی‌ترین حقوق افراد دارای معلولیت.
سه ما پیش، بنده برای چکاپ چشم به مجتمع پزشکی مرکزی واقع در خیابان مراحل مراجعه کردم، این مجتمع پزشکی چند طبقه که شاید در آن ده‌ها دکتر متخصص مشغول به خدمت‌رسانی می باشند، دارای ورودی غیراستاندارد و مناسب‌سازی نشده است که حدودا ۱۲ پله دارد. حتا افراد سالم و سالمند هم به دشواری از این پله ها بالا می روند. ویلچر که جای خود دارد. ویلچر من را سه نفر بلند کردند و رفتیم به مطب دکتر چشم پزشک برای چکاپ. این روند طی دو روز چهار بار تکرار شد.
من در بهبهان زندگی می‌کنم. برای من و خانواده‌ام این موضوع مهم است که برای رفتن به هر مکانی؛ اداری، پزشکی و تفریحی، از مناسب‌بودن آن مکان برای عبور ویلچر مطمئن باشیم. مراجعه به هر ساختمان پزشکی و یا مطب دکتر هم از این امر مستثنا نیست.
با پیگیری‌های من و خانواده‌ام، متوجه شدیم که بهبهان هیچ مطب چشم‌پزشکی دسترس‌پذیر و مناسب‌سازی‌شده‌ای ندارد. به همین دلیل ناچار مرکز درمانی فوق الذکر را انتخاب و به آن مراجعه کردیم که خوب، آن هم تعریفی نداشت.


برای من، هدف از بیان این مشکل گله‌گذاری از این کمبود‌ها و نواقص نیست. این موضوع برای همه کسانی که به نحوی نیاز ویژه‌ای دارند و به مناسب‌بودن مکان‌های عمومی اهمیت می‌دهند، عیان است.
ششم دی ماه ۹۹ من به معاونت درمان علوم پزشکی مراجعه کردم و تا موضوع را مطرح کنم. خواستم حداقل برای مراکز درمانی رمپ و دسترس‌پذیری برای معلولین را الزامی کنند. به نظر خودم این خواست نه عجیب بود و نه خارج از توانایی آن ارگان. اما متاسفانه بازهم با داستان تکراری “به عهده ما نیست… و کی بود، کی بود، من نبودم” روبه رو شدم.
بزرگواری که در علوم پزشکی با بنده صحبت می‌کرد، گفت: این مسائل جامع هستند و برای همه اماکن دسترس‌پذیری فراهم نشده و مسوولیت و پیگیری این مشکلات با بهزیستی است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید من بارها و بارها به بهزیستی برای پیگیری این موضوع که مطالبه‌ای اجتماعی و همگانی است مراجعه کرده‌ام و بهزیستی قویا اعلام می‌کند که پیگیر مناسب‌سازی‌ها بوده و هست و دستگاه‌های مربوطه همکاری نمی‌کنند!! یعنی باز هم من نمی‌ذانم نهایتا مسوولیت موضوع با کیست؟!
همان کسی که در علوم پزشکی با من صحبت کرد، بارها اشاره داشت که در فرمانداری کارگروهی تشکیل شده برای مناسب‌سازی ادارات، اماکن و سطح شهرستان و به جد پیگیر این مشکلات هستند. حال هیچکس بهتر از بنده در جریان تشکیل این کارگروه از سالیان دور نیست. در زمان مسوولیت یکی از فرمانداران، کارگروهی تشکیل شد برای مناسب‌سازی و دسترس‌پذیری سطح شهرستان. اقداماتی هم صورت گرفت. سازمان‌هایی هم در بهبهان مناسب‌سازی شد. ولی این امر به همه مراکز مهم نرسید سوال من این است: مگر نباید مراکز درمانی
که بیشترین ومهم ترین نیازیک فرددارای معلولیت است و دائما به آن جا مراجعه دارد، در اولویت مناسب‌سازی قرار گیرد؟!
در دوره بعد، یعنی دوره مسوولیت فرماندار دیگر، این کارگروه ادامه به کار داد اما باز هم مراکز درمانی مناسب‌سازی نشد. شاید بتوانم این موضوع را با قطعیت بگویم. از آنجایی که من خود را یک فعال در زمینه حقوق افراد دارای معلولیت، حداقل در شهر خودم می‌دانم، اطلاعات خوبی نسبت به این موضوع دارم. من برای اطمینان از شرایط به دو یا سه مرکز درمانی مراجعه کرده‌ام. این مراکز حتی یک رمپ ساده هم ندارند.
و این روزها نوبت مسوولیت فرماندار جدید وقت است. حدود یک سالی از تصدی این بزرگوار می گذرد. به گفته مسوولین و دست‌اندرکاران، آن کارگروه همچنان مشغول به فعالیت و تلاش برای مناسب‌سازی است. این موضوع من را بسیار خوشحال می‌کند که کارگروه در حوزه مناسب‌سازی شهر برای افراد دارای معلولیت، همچنان فعالانه مشغول است. اما از این سوال خلاص نمی‌شوم که نهایتا کی قرار است بهبهان تا حدی مناسب شود؟ من 33 سال از عمرم می‌گذرد. تا کی باید انتظار بکشم که شهر من، بهبهان برای زندگی من، آن هم در همین امور ابتدایی یعنی رفت و آمد در شهر مناسب شود؟
برایم سوال پیش آمده که آیا صرفا تشکیل کارگروه حل‌کننده مشکلات و معضلات می‌توانسته باشد؟ به نظر من نه. پیگیری مستمر،نظارت، کارشناسی و تعهد به این موضوع، لازمه حل مشکلات و معضلات است. این که در جواب مشکلات و معضلات معلولین فی‌الفور دستور تشکیل کارگروه داده شود، اما فعالیت این کارگروه و میزان پاسخ‌گویی آن مشخص نباشد، آیا مشکلی را حل می‌کند؟ گاهی فکر می‌کنم اگر کارگروه نبود شاید من دستم برای مطالبه بازتر بود. این روزها دائم به کارگروه ارجاعم می‌دهند و چیزی هم که عوض نمی‌شود.
از مشکلات دارویی و درمانی هم می‌گذرم. به نظرم به اندازه کافی برای همه روشن است اهمیت این موضوع و وابستگی زندگی ما به این داروها. مسائل مربوط به شغل و استقلال هم که نمی‌دانم اصلا جایی برای اشاره دارد یا خیر.
قصد من از نوشتن این تجربه، به اشتراک‌گذاری موضوعی است که فقط درد من یک نفر نیست. صدها انسان دیگر شرایط مشابه من دارند. ما می‌خواهیم اعلام کنیم که حق زندگی داریم. حق داریم برای رفتن به مراکز درمانی شرایط برایمان مهیا باشد. همیشه نمی‌خواهیم یک نفر دیگر را به دنبال خودمان داشته باشیم که راه‌ها را باز کند.
خواست زیادی است؟ آیا برای هر کدام از شهروندان و یا مسوولین موضوعی که مطرح کردم ناآشنا است؟ اهمیت ندارد؟ یا چه چیزی باعث می‌شود گذاشتن یک رمپ یا بالابر سا‌ل ها طول بکشد و گاهی اصلا امیدی به اصلاحش نباشد؟ ما مهم هستیم. زندگی ما مهم است.
من جوان هستم و می‌خواهم بتوانم بدون کمک دیگران وبه طورمستقل در شهر محل تولدم زندگی کنم. این مقدار خواست عجیبی است؟
به هرجا ناتوان دیدی توان باش…. به سود مردم خاموش زبان باش.
احمدرضا تولّا دی ماه ۱۳۹۹]